دوباره علی(علیه السلام)، دوباره معاویه، خوارج و رومیان ("گریستن و ننگریستن"، "عبرات بدون عبرت")
شهادت امیرالمومنین علیه السلام - نشست ( خطر "اشک ریختن و عبرت نگرفتن") - 1395
بسمالله الرحمن الرحیم
ماجرای امتهای قبل و انبیای قبل را خداوند در قرآن ذکر میفرماید بعد میگوید من اینها را برای سرگرمی و قصه و لالایی نگفتم که خوابتان ببرد. قصص قرآن برای بیدار کردن است. اینها را گفتم «فأعتَبِروا» اعتبار، عبرت بگیرید. عبرت یعنی از ظاهر ماجرا به باطن ماجرا عبور کنید. دوستان «فاعتبروا» را دقت کنند، یعنی عبرت بگیرید یعنی عبور کن از ظاهر یک حادثه خاص تاریخی عبور کنید بروید به باطن قضایا. از آن بُعد شخصی و خاصش عبور کنید و به آن بُعد عام غیر شخصیاشد بروید از تاریخ به فراتاریخ بروید در ماجرایی که از انبیاء گفتیم در آن قصهها توقف نکنید اینها قصه به معنی ماجراست واقعی است داستانسرایی نیست، قصص قرآن واقعی است میفرماید در آنها هم توقف نکنید اینها را بشنوید عبور کنید چون این ماجرا دوباره ماجرای شماست و یک درسهای عام فراتارخی برای همه بشر و برای همه شرایط دارد. لذا بعدش هم میفرماید «یا اُولی الالباب» یعنی ای عاقلان و خردمندان. «لُب» یعنی خِرد. معنیاش این است که اگر بیخردانه سراغ تاریخ بیایید حتی درخشانترین و مهمترین قطعات تاریخ که قصص انبیاء است باز هم چیزی سرتان نمیشود یعنی نتیجهای را نمیگیرید. یک قصهای را میخوانید که بله فلان وقت فلان ماجرا، زمان حضرت ابراهیم(ع)، زمان حضرت نوح(ع)، زمان حضرت عیسی(ع)، زمان حضرت موسی(ع) یک اتفاقی افتاده است. خب حالا اتفاق افتاده به ما چه ارتباطی دارد؟ درک این ارتباط است که به آن اعتبار و عبرت گرفتن میگویند و این به خرد احتیاج دارد. اگر فقط نقل تاریخ بدون عقل تاریخ باشد اعتبار نخواهد بود و عبرت نمیگیریم. ماجراها را مدام تکرار کنیم بگوییم ولی نفهمیم علت آن چه بود و نتوانیم نتایجی برای زمان حال خودمان بگیریم و نتوانیم آینده را پیشبینی کنیم دوباره همین کلاه سرمان نرود. دوباره در همان چاله چولهها نیفتیم. اصل مسئله برمیگشت به مشارکت و وحدت مردم و نظام. فتنه اصلی، به جان هم انداختن مردم، یعنی ایجاد شکاف در جامعه، دوم؛ ایجاد شکاف درون حکومت. سوم؛ ایجاد شکاف درون مردم و حکومت. و این خیلی توطئه پیچیده و خطرناکی است. حالا ممکن است یک کسانی این وسط بازی خورده باشند و قربانی باشند. جاهطلبی و کینه، انتقام و تکبر، سوء تفاهم و از این قبیل باشد، این مهم نیست آنهایی که اصل این پروژه و شبیه این پروژهها را به کار انداختند و باز هم به شکلهای دیگری به کار انداختهاند هدف اصلیشان اینهاست 1) شکاف درون حکومت، 2) شکاف درون جامعه و مردم، مردم را به جان هم انداختن که همسایه با همسایه، حتی اعضای یک خانواده خودشان با همدیگر دشمن بشوند جدای این اتفاق، در بعضی از خانوادهها خودشان به جان هم افتادند و 3) که یک انقلاب بدون بُرد است و اگر مراقب نباشیم میبَرَد شکاف بین مردم و نظام است. بیاعتمادی. حالا این اعتماد در ابعاد مختلف مطرح است و خیلی هم مهم است. مثلاً بعضی از مسئولین کاری بکنند که مردم اعتمادشان را به صداقت و امانتداری نظام از بین برود یعنی بگویند اینها تقلب میکنند یعنی این اعتماد و اعتبار تمام میشود. یا اعتماد به سلامت اقتصادی مسئولین. بگویند اینها چند نفرشان دزدند! چقدر بردند؟ راست میگویند دروغ میگویند؟ وعدههایشان چطوری است؟ همه چیزهایی که ممکن است شکاف میان مردم، شکاف داخل سیستم حکومت و شکاف بین حکومت و مردم ایجاد کند اینها تهدیدها و خطرهای بسیار بزرگی است. و خیلی خطرناک است. شما اینها را دستکم نگیرید من برای این که مبانی اسلامی قضیه روشنتر بشود مثال میزنم به صدر اسلام که ببینید این خطرها و تحلیلها آنقدر جدی است که حتی اسلامیترین و مردمیترین، عادلترین و عاقلترین حکومت در تاریخ ما، حکومت امیرالمؤمنین(ع) را هم فلج میکند. اینقدر خطرناک است. حالا کمی ریشهایتر به این مسئله انسجام مردم، حکومت، و مردم با حکومت اشاره میکنم و یک مثال تاریخی مهم میزنم.
اتفاقاتی که در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) افتاد که سهتا جنگ بر ایشان تحمیل کردند سه جنگ تحمیلی، که علی نتواند جامعهسازی و نظامسازی را پیش ببرد، پروژه امتسازی و تمدنسازی را که پس از پیامبر(ص) دچار انقطاع و حتی انحراف شد و یک جاهایی آن اواخر، انحرافهای بزرگ ایشان نتواند پروژه تمدنسازی و امتسازی و اجرای عدالت را پیش ببرد سر منافع مادی کوتاه مدت اشخاصی که خیلیهایشان سوابق خوبی هم داشتند از دوستان قدیمی علی(ع)، از اصحاب پیامبر(ص) حتی همسر پیامبر(ص)، سه تا جنگ بر امیرالمؤمنین(ع) تحمیل شد، این تمام میشد بعدی را شروع میکردند، آن تمام میشد انشعاب داخلی، از جمل و بعد صفین و بعد نهروان. این چهار – پنجتا حکومت علی(ع) مدام تحمیل جنگ بر علی بود که آخرش هم این را ترور کردند. در عین حال موفقیتهای بزرگی حضرت امیر(ع) در جامعه اسلامی ایجاد کرد هرچه برکات در تمدن جامعه جهانی اسلام ماند محصول بازتولید علیبنابیطالب(ع) در این 4- 5 سال بود. از خدمات اجتماعی، بیمه تأمین اجتماعی، رشد علم، تربیت اخلاقی، تربیت علمی، اقتدار انقلابی، و ارزشهایی که باید بر حاکمان در حکومت اسلامی حاکم باشد و مسائل مختلف. حالا ما میخواهیم یک مقایسهای بکنیم برای آن که آن تهدید و متوجه عمق آن خطر باشیم من میخواهم توجه بدهم که کسی مثل علیبنابیطالب(ع) این شکافهای درون حکومت و شکاف درون ملت و شکافهای درون حکومت و ملت، از پا درآورد. با این که صادقترین، عاقلترین، عادلترین و مردمیترین حکومت بود. میدانید خلفای راشدین آن چهار خلیفه اسلامی بلکه 5 خلیفه، چون بزرگان اهل سنت هم میگویند ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن، این 5تا خلیفه اسلامی بودند و مشروع بودند. از آن به بعد یعنی از وقتی که معاویه آمد به بعد آنها خلافت اسلامی نبود نوعی ملوکیت و پادشاهی عربی با اسم اسلام در زمان بنیامیه بود بعد هم پادشاهی ایرانی – عربی در زمان بنیعباس. بعد هم شد ترکی – عربی اواخر بنیعباس. بعد هم زمان عثمانیها رسید پادشاهی ترکی اسلامی و همینطور؛ اسلامی یعنی با پسوند اسلام. معتقدند که حکومت این 5 نفر مشروع بوده است: ابوبکر، عمر، عثمان، علی و حسنبنعلی. حتی احادیثی هم از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند تا آن موقع خلافت است از آن به بعد انحراف شروع میشود ملوکیت و پادشاهی به سبک شاهنشاهان ایران و امپراطوران روم بعد از آن خلفا حکومت میکنند، اشرافی و سلطنتی و دیکتاتوری است و در واقع سکولار است و اسلامی نیست ولو اسم آن خلافت باشد. به لحاظ مردمی بودن هم مردمیترین حاکم بین چهار خلیفه اول علی(ع) است با وجود این میخواهم ببینید این توطئه چطور اتفاق افتاد. جناب ابوبکر خلیفه اول با بیعت چند قبیله و بخشی از مهاجرین، نه همه مهاجرین و نه انصار، بخشی از اصحاب و با مخالفت بخش دیگری از اصحاب، ایشان به خلافت میرسد. در سقیفه نه مردم آمدند بیعت کردند نه همه قبایل، نه همه اصحاب، نه انصار و نه بخشی از مهاجرین. این شیوه خلافت اول است.
خلیفه دوم با نصب خلیفه اول آمد. یعنی خلیفه جناب ابوبکر خودش اعلام کرد که بعد از من، جناب عمربنخطاب خلیفه مسلمین است نه شورایی نه جلسهای نه اصحابی بودند هیچ کس. این هم روش دوم بود.
روش سوم، خلیفه دوم یک شورای شش نفرهای گذاشت که علی و عثمان و عبدالرحمنبنعوف که علی هم در آن باشد که این مشروعیت ظاهری داشته باشد چون مردم نظر علیبنابیطالب(ع) را قبول داشتند در عین حال حضرت علی(ع) در اقلیت باشد. پس خلیفه سوم هم از طریق این شورای انتصابی شش نفره سر کار آمده است. یعنی چهار خلیفه به چهار روش سر کار آمدند. خلیفه اول با آن شکل، خلیفه دوم نصب خلیفه اول. خلیفه سوم نصب توسط شورای شش نفرهای که خلیفه دوم گذاشته، فقط نوبت به علی(ع) که میرسد کل مردم هم اصحاب و بزرگان و انصار و مهاجرین و توده بدنه مردم به علی(ع) هجوم آوردند که باید بپذیری. یعنی مردمیترین نوع سر کار آمدن حاکمیت بین خلفا بوده و البته امام حسن(ع) هم همینطور. و من در نقلهایی در منابع اهل سنت دیدم که بیعت بعد از شهادت علیبنابیطالب(ع) بیعت با امام حسن(ع) حتی از بیعت با علی(ع) گرمتر بود. یعنی به یک معنا باید گفت که مردمیترین بیعت برای علی(ع) و حسنبنعلی(ع) از 5 خلیفه یا 4 خلفای صدر اسلام خلفای راشدین بود. البته سبک آنها فرق میکرد حتی سبک حکومت عثمان که بزرگان اهل سنت خیلی انتقاد به ایشان داشتند و بعضیها حتی حساب عمر و ابوبکر را از عثمان جدا میکنند حتی آنها هم میگفتند که از معاویه به بعد مسیر به یک سمت دیگری رفته است و هیچ ارتباطی با آن خلفا چهار خلیفه اول ندارد. همین علیبنابیطالب(ع) که با مردمیترین روش در حاکمیت آمده که خود حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه میگوید جمعیت هجوم آورد طوری که لباسهای من پاره شد، حسن و حسین داشتند زیر دست و پای مردم له میشدند، مُشتم را میبستم که بیعت نکنم من نمیخواهم حاکم باشم به زور باز میکردند. خانمها یادشان رفت که حجاب از سرشان افتاده بود بیحجاب جلوی من میدویدند که با من بیعت کنند! پیرمردهای عصایی یادشان رفت عصا دارند بدون عصا لنگلنگان میدویدند با من بیعت کنند. اینطور استقبال شد. در عین حال ببینید این توطئهها وقتی بصیرت نیست نفوذ اتفاق میافتد و فتنه ایجاد میشود ببینید چه اتفاقی میافتد؟ جنگ جمل راه میافتد، از این جنگ بیرون میآیند جنگ صفین راه میافتد، معاویه شورش میکند میگوید شرق جهان اسلام جدا از غرب است، شرق جهان اسلام برای تو این طرف برای من. ما با تو بیعت نمیکنیم و بهانهشان هم قضیه عثمان است. که خودش میداند کوتاهی کرده، دست داشتند و علی(ع) در این قضیه بیگناه است و حتی امام علی(ع) که حسن و حسین را فرستادند که مواظب خلیفه سوم عثمان باشند که کشته نشود محاصره بود آب به او برسانند. گرچه منتقد بودند و میگفتند انتقاداتی وارد است مشکل است فساد اقتصادی و مالی در حکومت پیش آمده باید اصلاح شود ولی تا آخرین لحظه، هیچ کس به اندازه علیبنابیطالب(ع) مواظبت نمیکرد که یک وقت خلیفه کشته نشود ولی خب کشته شده. حالا من این قضایا را که عرض میکنم همهاش از منابع تاریخی از همان صدر اسلام است. اگر ما درس درستی از این قضایا میگرفتیم قضیه فتنههای بعدی در تاریخ اسلام اتفاق نمیافتاد و نمیافتد، آن را بشناسیم که چه شد. جنگ صفین پیش آمده معاویه شکست خورده، یک خیز دیگر مانده تا مشگل جهان اسلام حل شود. اگر میشد سرنوشت جهان اسلام امروز طور دیگری بود. سرنوشت بشریت طور دیگری میشد. چون آن موقع جهان اسلام ابرقدرت جهان بود. الگوی همه بود. اگر آن درست میشد تمام جهان طور دیگری میشد. شما فرض کنید اگر این قضیه در صفین تمام شده بود آن فتنه بالا بردن قرآن بر سر نِیپیش نیامده بود، حکومت اسلامی کل جهان اسلام ، علی(ع) حاکم آن بود و بعد اهل بیت(ع) بودند. ببینید چه میشد! واقعاً مسیر تاریخ و بشر عوض میشد. تمدن جهانی به لحاظ انسانی عوض میشد. سر چه قضیهای حماقت نیروهای خودی، لجبازیهای نیروهای خودی، باندبازیها چه اتفاقی افتاد و کل مسیر تاریخ اسلام وجهان عوض شد. قرآن را بالا سر نی بردند، مالک جلو و نزدیک خیمه معاویه است. اینها قرآن را بالاسر بردند و گفت ما با این روش میتوانیم بین نیروهای علی(ع) شکاف بیندازیم. چون بعضیهایشان عقلشان به چشمشان است قرآنها که بالا رفت گفتند عجب به سمت قرآن تیراندازی کنیم؟ اولین فایدهاش این است که بین نیروهای علی اختلاف میافتد. یک عده موافق جنگ هستند جنگ جنگ تا پیروزی میگویند و یک عدهای میگویند نه دیگر جنگ بس است. فایده دوم آن این است که وقتی قرآن بالا رفت نیروهای خود ما متحد میشوند چون تا حالا با انگیزه مادی میجنگیدند مدام دارند شکست میخورند وقتی قرآن برود میگویند دیگر بحث قرآن است. عوامشان آنهایی که واقعاً فریب خورده بودند نه آن فاسدهایشان. پس یک نظم و اتحادی در نیروهای ما میشود و یک شکافی در نیروهای علی میافتد و همین اتفاق افتاد. در یک قدمی پیروزی نیروهای امیرالمؤمنین(ع) شکاف شد و دو گروه شدند یک عده جنگ جنگ تا پیروزی، یک عده هم صلح و سازش با معاویه.
موّرخ اهل سنت «ابیالحدید» که نهجالبلاغه را شرح کرده، راجع به این طرح عمروعاص میگوید که پیروزی قطعی بود. در پشت جبهه علی شکاف ایجاد کردند یک عده آمدند خیمه فرماندهی را محاصره کردند و گفتند آن طرف هم مسلمان و انقلابی هستند این طرف هم مسلمان و انقلابی هستند، آن طرف بعضی از اصحاب حضرت هستند این طرف هم، آن طرف قرآن است این طرف هم قرآن است این چه جنگی است که ما داریم میکنیم؟ فریب افکار عمومی. علی(ع) گفت به کاغذها نگاه نکنید به آن جلد قرآن، به منطق قرآن توجه کنید من قرآنم، آنها بازی با قرآن است. خب عقلشان به چشمشان است. بصیرت نیست. یک عده گفتند پیشنهاد دشمن را بپذیریم یک عده گفتند نپذیریم، دعوای داخلی راه افتاد. حضرت امیر(ع) یک نطقی کردند و فرمودند «عبادالله!» مردم، بندگان خدا «امضوا علی حقکم و صدقکم و قتال عدوّکم» وا ندهید، تردید نکنید، شک نکنید، محکم بایستید بر سر «علی حقّکم» بر سر حقتان بایستید موضع ما حق است و اینها باطل هستند. «و صِدقکم» صداقتتان را حفظ کنید همینطور که قبلاً صادق بودید صادق بمانید «و قتال عدوّکم» این نبرد را ادامه بدهید یک قدم تا پیروزی مانده است «فإنَّ مُعاوِیَهَ، وعَمرَو بنَ العاصِ، وَابنَ أبی مُعَیطٍ، وحَبیبَ بنَ مَسلَمهَ، وابنَ أبی سَرحٍ ، وَالضَّحّاکَ بنَ قَیسٍ، لَیسوا بِأَصحابِ دینٍ ولا قُرآنٍ،» اسم رهبران آنان را بردند فرمودند معاویه و ضحاک و... درد اینها درد دین و قرآن نیست چطور دارید بازی میخورید؟ «لَیسوا بِأَصحابِ دینٍ» اینها اصلاً اصحاب هیچ دینی نیستند نه فقط اسلام. اینها هیچ دین و مکتوب و اصولی ندارند اینها دنبال قدرت هستند «لَیسوا بِأَصحابِ قُرآنٍ» اینها در جبهه قرآن نیستند. چرا اینقدر سادهلوح هستید «أنَا أعرَفُ بِهِم مِنکُم؛» حضرت علی(ع) میفرمایند اینها را من میشناسم نه شما. من با بعضی از اینها بزرگ شدم من پشت و روی اینها را دیدم «قَد صَحِبتُهُم أطفالاً وصَحِبُتُهم رِجالاً،» از وقتی بچه بودم من اینها را میشناسم، دارند کلاهتان را برمیدارند تا آنهایی که جزو سران آنها شدند «فَکانوا شَرَّ أطفالٍ وشَرَّ رِجالٍ» وقتی بچه بودند بچههای شرّ فاسدی بودند حالا هم که بزرگ شدند بزرگان فاسد و شرّ هستند. شما اینها را نمیشناسید
«ویهکم،» وای بر شما «والله مارفعوها الا خدیئتاً و وهناً و مکیده» بخدا قسم به الله قسم که قرآنها را سر نیزه نبردند مگر از باب برداشتن کلاه شما به عنوان یک تاکتیک دارند شما را بازی میدهند. به امیرالمؤمنین(ع) به ولیّ جبهه حق شک کردند و گفتند نخیر ما داریم قرآنها را میبینیم. اینقدر آزار دادند که یک وقت دیگر حضرت امیر(ع) فرمودند «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً ...» تا دیروز من رهبر بودم و امروز همه شما رهبران من شدید! تا دیروز من امیر بودم تا الآن من مأمورم و هرچه شما میگویید من باید گوش کنم! جای رهبر و امام و مأموم عوض شده! «وَ کُنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَنْهِیّاً،» تا دیروز من باید به شما میگفتم چه نکنید و امروز شما به من میگویید چه نکن! مثل این که قرار است شما رهبر من باشید اما من میدانم مشکل شما چیست؟ شما اشتباه نظری نکردید «وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ،» شما میخواهید دو روز دیگر این زندگی پَست مادیتان را ادامه بدهید شما دیگر اهل فداکاری نیستید شما میخواهید به هر قیمتی زنده بمانید أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ؛ شما میخواهید به هر قیمتی دو روز دیگر زنده بمانید «وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ.» من هم نمیتوانم به زور شما را در جبهه حق نگه دارم. شما انتخابتان را کردید میخواهید برای دنیایتان تسلیم شوید و سازش کنید. دنیایتان هم تأمین نخواهد شد. این معاویه دنیای شما را تأمین نخواهد کرد اگر دنیا را میخواهید باید طرف حق بایستید. لَیْسَ لِی؛ من نه امکان آن را دارم نه حق دارم که چی؟ أَنْ أَحْمِلَکُمْ به شما تحمیل کنم عَلَى مَا تَکْرَهُونَ و شما را مجبور کنم کاری را که نمیخواهید انجام بدهید. یعنی من به زور نمیتوانم شما را به بهشت ببرم. وقتی نمیخواهید و تصمیمتان را گرفتید من دیگر وظیفهای ندارم. مالک اشتر، طفلک، دو قدم پیروزی بود یک خیز دیگر میرفت معاویه را میگرفت و کار تمام بود. از عقب، از طرف حضرت امیر(ع) پیام آوردند که برگرد! گفت آقا کار تمام است، یکی دو ساعت دیگر کلاً کار قدرت معاویه تمام است و خودش را هم اسیر میگیرم یا کشته میشود ما به اردوگاه فرماندهیشان رسیدیم، شکست خوردند اینها از هم پاشیدند ما در جنگ پیروز شدیم. در پشت جبهه منافقین داخلی و یکسری هم احمق که زود فریب رسانهها را میخورند و هر شایعهای که میشود زود میپذیرند و فکر نمیکنند اینها مجموعاً، و ضعف نیروهای انقلابی و وا دادن، ترسیدند وحشت کردند، اینها مجموعاً باعث شد که این اتفاق افتاد. نماینده حضرت امیر(ع) آمد به مالک گفت یا بر معاویه پیروز میشوی و وقتی برگردی علی کشته شده، یا برگرد عقب! ولی با گریه مالک برگشت. یعنی چه؟ یعنی شکاف پشت جبهه سپاه خودی درست در لحظه پیروزی و پیروزی را به شکست تبدیل کرد. یک خاطره شاد یک خاطره بد و تلخی شد که تا همین الآن که حکمیت و قرآن سر نی میگویند آدم حالت تهوع پیدا میکند چطوری اینها کلاهبرداری کردند؟ شکست خوردهها چطوری کلاه اینها را برداشتند چطوری اختلاف شکاف ایجاد کردند و به جان هم انداختند؟ علی را مجبور کردند که در لحظه پیروزی نماینده پیش معاویه بفرستد و بگوید خب بفرمایید قرآن بالا سر نیزه بردید فرمایشاتان چیست؟ آن هم گفت آقا حَکَم تعیین کنیم! بر علی حَکَم تعیین کردند. یک آدم سادهلوح عافیتطلب نادانی را به زور نماینده علی کردند. علی گفت نماینده من مالک اشتر باشد عمار باشد، گفت نخیر، آنجا هم باز حماقت و لجاجت کردند. نتیجه چه شد؟ لشکر علی به عراق برگردد و لشکر معاویه به شام و دمشق برگردد. حضرت امیر(ع) گفت این خیانت است. این روایت حضرت امیر(ع) خیلی مهم است که «ابناثیر» از مورخین اهل سنت در کتاب «کامل» آورده است. میگوید علی(ع) اول تردید نکرد صریح گفت مذاکره ممنوع! ما با اینها با معاویه مصالحه و مذاکره نمیکنیم! روایت حضرت امیر(ع) این است من انواع جوانب این مسئله را بررسی کردم دو راه بیشتر پیش پای من نیست یا ادامه نبرد با معاویه یا جنگ جنگ تا پیروزی، یا پشت کردن آنچه که خداوند بر محمد(ص) نازل کرد. این خیلی مهم است میفرمایند الآن امر من دایر است یا کافر بشویم و همه اصول اسلام را زیر پا بگذاریم اگر با معاویه صلح کنیم اگر میخواهیم اسلام بماند باید بجنگیم چون اگر معاویه بماند اسلام منحرف میشود و همین اتفاق افتاد. یعنی امروز اکثر مسلمین نتوانستند فرق علی و معاویه را درست بفهمند. خب پس چرا امیرالمؤمنین که میگفت سازش با معاویه کفر است پذیرش کفر است پس چرا مذاکره و مصالحه شد؟ برای این که او را مجبور کردند و پشت علی(ع) خالی شد و در جبهه خودش هم تنها ماند. از آن طرف هم یک مشت احمق فداکار. شما این خوارج را دستکم نگیرید. این داعشیها پیش خوارج سوسول هستند! خوارج به لحاظ فداکاری، به لحاظ عبادت، به لحاظ زهد و سادهزیستی و به لحاظ شهادتطلبی در تاریخ، کمتر نمونه داشتهاند. همین ابنملجم که امیرالمؤمنین(ع) را زده این نیروی انتحاری است! این رفته در مسجدالحرام کنار خانه خدا پیمان بستند که علی و معاویه و عمروعاص را در یک شب ترور کنند! آن شب چه شبی باشد؟ شب نوزدهم ماه مبارک رمضان که احتمال قدر است که یک ترور پیش خدا مساوی با هزار ترور بشود. بعد هم هرسهتایمان شهید میشویم آن شب سهتا ترور شد فقط ترور علی(ع) به نتیجه رسید. معاویه و عمروعاص یکیشان مجروح شد و یکی دیگرشان آن کسی را که فرستاده بودند کشته شد. آن شخص که میخواست عملیات کند نشناخته بود فکر کرده بودند خودمانی است! خوارج آدمهای کمی نبودند. خوارج همه جزو سربازان شهادتطلب خود علی بودند حافظ قرآن، زاهد و پارسا و سادهزیست، شبها بیدار، روزها گرسنه و روزه! یک چنین آدمهایی بودند، مؤمن، یکدنده و لجباز، و متعصّب، و خشکی مقدس! زاهد و متعصب. پیشانیهایشان، کف دستهایشان، زانوهایشان، بعضی از اینها زخم شده بود از بس سجده میکردند. حضرت امیر(ع) عبداللهبنعباس را فرستادند که با اینها مذاکره کنند، عبداللهبنعباس آدم عالِم و ملایی بود، مفسر قرآن بود، محدّث بزرگی است، شاگرد علی(ع) و پسرعموی علی(ع) است، از اصحاب خاص پیامبر(ص) است ایشان رفت وقتی برگشت گفت آقا اینها کی هستند؟ اینها همان سربازان شهادت طلب خودت هستند؟ گفت آنچه که من دیدم – گزارش که کرد که خوارج چه کسانی هستند – گفت «لهم جباهم قرحة لطول السجود،» پیشانیهای مجروح، پیشانیهایشان از بس سجده میکنند زخم است «وأیادیهم کأنها ثفن الإبل،» دستهایشان مثل زانوی شتر پینه بسته «وعلیهم قمص مرحضة، و هُم مُشَمَّرون،» لباسهایشان کهنه و ساده و زاهدانه و چهرههایشان مصمم و قاطع است اینها تا نکشند و کشته نشوند عقب نمیروند اینها یقین کردند که تو منحرف شدهای! بعضی از اینها آدمهای محکمی بودند. میدانید با معاویه هم جنگیدند با علی هم جنگیدند، با معاویه و بنیامیه هم جنگیدند. «ابنابیالحدید» نقل میکند مورخ و شارح سنی نهجالبلاغه در کتاب «کامل ابناثیر» نقل میکند و میگوید یکی از کسانی که در جنگ نهروان با علی(ع) جنگید و زنده ماند و فرار کرد شخصی بود به نام عروهبنفلان، این با حکومت علی(ع) مخفیانه مبارزه میکرد و بعد هم که معاویه آمد با حکومت معاویه مبارزه میکرد تا این که زمان معاویه، توسط حکومت معاویه بازدداشت شد توسط همین زیادبنحبیر که حاکم معاویه بود بازدداشت شد او را پیش زیاد مسئول حکومت معاویه آوردند، به او گفتند نظرت راجع به علی و عثمان و خلفاء چیست؟ گفت ابوبکر و عمر را ما کاملاً قبول داریم، شش سال اول عثمان را که ساده زندگی میکرد و فساد اقتصادی نبود قبول داریم، شش سال آخر او را قبول نداریم چون فساد اقتصادی کرد و خوارج میگفتند از نظر ما خلیفه سوم کافر شد و کافر از دنیا رفت. میدانید که خلیفه سوم کشته شد نگذاشتند در قبرستان مسلمین در بقیع دفن شود گفتند مسلمان نیست که بعد جنازه ایشان را در یک باغی که برای یک یهودی بود بردند دفن کردند که این بعدها جزو بقیع شد. راجع به علی هم گفت تا وقتی که با معاویه جنگید مشروع است و از همه خلفا هم بالاتر بود اما وقتی که با تو و حکومت معاویه حاضر شد حکمیت کند از آن به بعد هم علی کافر شد! خیلی صریح حرفهایش را زد بعد او گفت خب نظرت راجع به حالا چیست؟ راجع به معاویه چیست؟ گفت معاویه و شماها که سراسر فساد و گناه و کثافتکاری هستید هم تو ولدالزنا و تخم حرامی و هم معاویه مادرش که زن ابوسفیان بود فاسد بود. گفت اعدامش کنید. گفت اعدامم کنید. خوارج یک چنین کسانی بودند. بعد از آن غلامی داشت به نام عُروه، وقتی او را اعدام کردند از غلام او پرسیدند این چطوری زندگی میکرد؟ گفت واقعیت این که هر روز روزه بود و هر شب تا صبح بیدار بود من نه یادم هست روزها برایش غذایی آورده باشم و نه شبها برایش رختخوابی پهن کرده باشم! ببینید! ما که توی گروههای انحرافی و انشعابی و ضد انقلابهایمان یک نمونه اینطوری نداریم. در کل داعشیها یک چنین چیزی نیست در منافقین هم نبود در این جریانهای ضد ولایت فقیه هم ما کجا چنین کسانی را داریم؟ یک چنین کسانی که سرباز علی(ع) بودند به جان علی(ع) انداختند. علت آن چیست؟ فقدان بصیرت! نفوذ فرهنگی و نفوذ تئوریک معنیاش این است. نیروهای خودی چطوری بودند؟ ورّاج! شعارچی! بیعمل شده بودند. راجع به نیروهای دیگر، حضرت امیر(ع) میگوید من با شماها چه کار کنم؟ «وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِیشَ الضِّبَابِ،» مثل سوسمارها و تمساحهای کوچک بیابانی، دیدید وقتی نزدیکشان میشوید پوستشان را بهم میمالد یک صدای وحشتناکی تولید میکند میگوید شما مثل این سوسمارهای بیابان هستید خیلی سروصدا تولید میکنید اما بخار ندارید. همهش شعار و ورّاجی و ادعا. آن لحظهای که به شما میگویم بایستید نمیایستید «لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً،» در عمل از هیچ حقی محکم دفاع نمیکنید «وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَیْماً؛» جلوی هیچ ظلمی نمیایستید حاضر نیستید فداکاری کنید فقط حرف میزنید! نه از حق محکم دفاع میکنید و سرمایهگذاری میکنید و نه به ظلمی حمله میکنید «قَدْ خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ، فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَکَةُ لِلْمُتَلَوِّم.» (نامه 123/ نهجالبلاغه) راه بهشت جلویتان باز است! من به کمک شما میتوانم از پسِ اینها بربیایم غیر از قدرتهای خارجی. سر قضایای خلیفه سوم و همچنین سر قضایای نبرد خود ایشان با معاویه، میگوید چرا ایستادید نگاه میکنید؟ یا این طرف جنایدکار و فاسد است خب باید با او مبارزه کنید قرآن میفرماید اگر دیدید دوتا گروه مسلمان با هم درگیر شدند دعوت به صلح کنید اگر دیدید یک گروه طغیان کرده زور میگوید ولو با اسم اسلامی، و تمکین نمیکند «فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ...» (حجرات/ 9)؛ بگویید ما میخواستیم شما با هم آشتی کنید حالا که نشد ما رفتیم. نه؛ برو کنار مظلوم بایست و با آن گروه ظالم بجنگ و درگیر شو ولو اسمش مسلمان است تا تسلیم امر خدا بشود جلوی یاغی و طاغوت و کسی که دارد زور میگوید بایستید و مهارش کنید، او را سرکوبش کنید. حضرت امیر(ع) فرمود در این دعواها بالاخره یک طرف حق است و یک طرف باطل است خب چرا طرف حق نمیآیید و چرا با باطل درگیر نمیشوید؟ اگر من باطل هستم بیایید با من درگیر شوید چرا میایستید نگاه میکنید و من را دعا میکنید؟ اگر من حق هستم چرا میایستید شعار میدهید و عمل نمیکنید؟ ببینید اینها خیلی دردناک است. حضرت امیر(ع) میگوید مبارزه با ظالم به اسم مسلمان و غیر مسلمان، چه حاکم باشد چه نباشد، مبارزه با بیداد یک تکلیف الهی – اسلامی است و معمولاً هم یک عده فریب میدهند. بعد میدانید در حکومت خلیفه سوم که حضرت امیر(ع) منتقد بود اما طرفدار اعدام و کشتار و قتل خلیفه هرگز نبود مخالفت میکرد. میگفت باید اصلاح شود انتقادات وارد است باید اصلاح شود. کسانی از خود اینها کمکم مثل محمدبنابیحذیفه که از سرداران خلیفه سوم است و از خویشان ایشان است و خیلی تلاش کرد تا ایشان خلیفه بشود. بعد از یک مدت دید که کل حکومت دست فامیل و فامیل بازی و باند بنیامیه افتاده، و خودش مخالف شد! حتی دعوت میکرد اسلحه بکشید و علیه خلیفه قیام مسلحانه کنیم با این که خودش از خویشان او بود. نامه نوشت به مجاهدین اسلامی که سر مرزها داشتند با رومیها و جاهای دیگر با کفار میجنگیدند گفت چرا شما سر مرزها دارید میجنگید؟ مرکز خراب است! آن جبهههای آنجا را ول کنید بیایید مدینه، مرکز خراب شده بیایید اول اینجا را اصلاح کنیم! یعنی یک انشعاب داخلی خود بنیامیه بوجود آمد.
نتیجه و جمعبندی کنم. یک عده خوارج احمق، یک عده شیطان، باند معاویه و عمروعاص، آنها روباه و اینها الاغ بودند. یک عده مردم بیهمّت و ضعیفالنفس که نیروهای خود علی بودند و میگفتند آقا هی میگویید جنگ جنگ! ما میخواهیم دیگر حالش را ببریم! این سهتا جریان دست به دست هم دادند. نتیجه به نفع چه کسی شد؟ نتیجه به نفع باند فاسد اموی و معاویه و یزید شد. میوهاش را اینها چیدند. ریشه انحراف از قبل از امیرالمؤمنین(ع) شروع شده بود. ببینید یک وقت دارد که در آن سالهای آخر بخور بخور در بیتالمال راه افتاده بود و فامیلبازی و باندبازی و قبیلهبازی، امیرالمؤمنین(ع) و بعضی از اصحاب پیامبر(ص) مثل ابوذر و.. مدام اعتراض میکردند از جمله عبداللهبنمسعود از اصحاب پیامبر است ایشان مسئول امور بیتالمال و اقتصاد و بانک مرکزی خلیفه سوم در کوفه بود. این کنارهگیری کرد و گفت بخور بخور میشود و نمیگذارند من درست نظارت کنم، جواب نمیدهند و دستور میدهد به کی اینقدر بده، به کی اینقدر بده، به داماد خلیفه نیم میلیون سکه بده، من نیستم که خلاف قرآن و سنت پیامبر(ص) و خلاف روش خلفای قبل ابوبکر و عمر هم هست عمل کنم. و اگر میخواهید سابقه این آدم را بدانید اولین کسی بود که سوره الرحمن را بین مشرکین میخواند و شکنجهاش کردند و او را شلاق میزدند. در قریش و مکه همان اول که پیامبر(ص) دعوت را شروع کردند یکی از گروههای اولی بود که مسلمان شده بود اولین مسلمان علی است که فرمود «أنَا اولُ مَن سَجَد» من اولین کسی هستم بعد از پیامبر(ص)، که سجده کردم بعداً کسان دیگری آمدند. قبل از خلفاء حتی این ابنمسعود مسلمان شده. حالا از خلافت کنار میکشد و میگوید به من دستور میدهند که فلان مبلغ را به فلان کس بده! من نمیدهم، استعفا میدهم. گفتند خب حالا استعفا میدهی اعتراض کن. گفت نه، من نمیخواهم جنگ داخلی و دعوای داخلی راه بیفتد من کنار میروم اما درگیر هم نمیشوم که شورش داخلی راه بیفتد. میگویند بیا مرکز، میآید مدینه، مسئول اصلی حکومت نشسته و دارد روی منبر صحبت میکند تا میبیند عبداللهبنمسعود وارد شد جلوی همه به او توهین میکند. که مردک آمد! عبداللهبنمسعود مؤدبانه جواب میدهد چون بالاخره بحث خلافت است. ولی چنان توهین تندی به عبداللهبنمسعود کرده که آنجا عایشه به خلیفه اعتراض میکند که چرا با عبداللهبنمسعود در حضور جمع اینطوری صحبت میکنی و توهین میکنی؟ این سوابق او پیش پیامبر است. اینطوری که میشود میگوید پس بزنید این را با اردنگی و کتک از مسجد بیرون کنید! چرا؟ چون حاضر نشده در مفاسد اقتصادی کمک کند. او را میزنند و دندهاش را میشکنند. میخواهم بگویم ببینید از کجا شروع شد و بعد نتیجه به کجا رسید؟ حضرت علی(ع) در مسجد است و به او اعتراض میکند که به چه حقی این کارها را میکنی؟ میگوید گزارش دادند که ایشان در کوفه چه کارهایی علیه ما میکند؟ حضرت علی(ع) میگوید آن گزارش را چه کسی داده؟ آن بزمچه ولید؟ آن مرتیکه فاسد گزارش داده، چطور بر اساس گزارش او با صحابی پیامبر(ص) اینطوری برخورد میکنی؟ توهین میکنی و کتک میزنی و او را لتوپار میکنی؟ میگوید من بر اساس گزارش ولید این کار را نکردم، یک گزارش دیگری از قبل دارم که زیدبنفلان نامه نوشته و گفته ابنمسعود در کوفه به من گفته خون خلیفه حلال است! و این خلیفه و حاکم، دیگر حاکم اسلامی نیست و این حکومت اسلامی نیست. اینها مرتد شدند و کافر شدند و از مسیر پیامبر(ص) خارج شدند. بیتالمال فاسد شده است. میگوید من بر اساس آن گزارش گفتم این را بزند که علیه من به شورش دعوت میکند و میگوید کشتن من هم جایز است! آنجا دارد که حضرت امیر(ع) تنها کسی است که جرأت میکنند میآیند زیر بغل ابنمسعود را میگیرند که ایشان دندههایش شکسته، او را کمک میکنند بغل میکنند و به خانه میبرند و ایشان از تمام فعالیتها ممنوع میشود و چند سال قبل از خلیفه هم از دنیا رفت. مریض که شده، بعد از چند سال، خود خلیفه به عیادت او میآید! چون بالاخره سوابق زیادی داشته. میگوید خب شما از چه ناراحتی؟ او هم میگوید من از گناهانم ناراحتم. گفت خب چه میخواهی؟ گفت از شما هیچی، من از خدا فقط رحمت خدا را میخواهم. گفت نمیخواهی پزشک بالای سر تو بیاورم؟ گفت خود این پزشک من را بیمار کرد! یعنی متلک گفت که شما نمیخواهد من را معالجه کنی ما را نزن. گفت میخواهی دستور بدهم که حقوقت را که از خزانه بیتالمال یکی دو سال است قطع کردیم همهاش را به تو بدهند؟ گفت نه، هیچی نمیخواهم.
ببینید من میخواستم عرض کنم که چطور 4 تا پدیده به هم دست میدهد؟ دوستان نادان، دشمنان فاسد، ائتلاف الاغ و روباه. نیروهای خودی که سوابقی دارند و مسائل هم سرشان میشود ولی دیگر حاضر نیست فداکاری کند. طرف 20 سال است درجبهه جنگیده، جانش را کف دستش گذاشته، حالا دنبال عیاشی و راحتی افتاده است. در انقلاب بوده، شکنجه شده، شلاق خورده، حالا دیگر واداده و میگوید سازش و تسلیم و یک کمی هم خوش باشیم. که حضرت امیر(ع) میفرماید هنوز هم گاهی آن حرفها را میزنید ولی صدای این مثل صدای پوست سوسمار است که همینجور ولق ولق میکند ولی هیچ غلطی نمیکند. جلوی هیچ باطل و ظلمی نمیایستید و به نفع هیچ حقی هم دیگر فداکاری نمیکنید، وا دادید. خب این سهتا. نتیجه به نفع چه کسی میشود؟ به نفع این دزدها. میدانید در هر انتخابات هرکس میخواهد سر کار بیاید بیاید اینها کار خودشان را میکنند و ادامه میدهند. رژیم هم عوض بشود اینها هستند، باز رژیم بعدی! یک تیپ اینطوری این وسط لانه کرده، کرم کدو! و از خلأها، از شکافها و از ضعفهای نیروهای انقلاب استفاده میکند. من خواستم بگویم این بلایی که علیبنابیطالب(ع) را به گِل انداخت، هزارتای ما را میتواند شکست بدهد و کمرشکن کند اگر دقت نکنیم و متوجه نباشیم. صلوات بفرستید.
سؤال: فرمودند همانگونه که مستحضرید ائمه اطهار(ع) تا زمانی که امام قبل از خود حاضر بود اظهار نظر یا مطلبی به اشکال مختلف نگفتند. نمونه بارز آن کمبود سخنرانی حضرت اباالفضل(ع) و حضرت زینب(س) در زمان قبل از شهادت امام حسین(ع) است که نشان از ادب و فروتنی ایشان بود. پس چرا برخی روحانیون سرشناس و فعال، هم سخنرانی میکنند و هم خلاف فرمایشات رهبری و اهداف انقلاب سخن میگویند.
جواب استاد: من دقیقاً متوجه نشدم که منظور چیست و کیست. اما ببینید این که در زمان امام و رهبری نباید کسان دیگری بحث کنند این معنیاش این است که خلاف او نباید چیزی بگویند اما در راستای تبیین حرفهای او پیشبرد آن حرف چرا باید بگویند و گفتند.
سؤال: در مورد حقوقهای نجومی، بالاخره نامشروع است نامتعارف؟
جواب استاد: نامشروع است. پول مفت است.
سؤال: بالاخره تعداد افراد حقوق نجومیبگیر چند نفر است؟ صرف چه کسانی میشود؟
جواب استاد: تا از کی بپرسی؟ صرف خودشان. برای ملت که برنمیدارند.
سؤال: نحوه برخورد صحیح اسلامی با این افرادی که بیتالمال را حق خود دانستند چگونه باید باشد؟
جواب استاد: باید خیلی قاطع و دقیق باشد. یعنی ببینید اینها گفتند کل این حقوقهایی که اینها بردند میشود اینقدر میلیارد! طبعشان هم بالا رفته دیگر برایشان میلیارد چیزی نیست هم واحد دزدیها میلیارد شده! زیر میلیارد کرایه نمیکند که بگویی! میگوید آقا چیزی نبود کل حقوقهایی که ما برداشتیم اینقدر میلیارد میشود ای عمو! مثل این که دیگر میلیارد زیر زبان شما مزه نمیکند! بعضیها خانوادهها ما داریم با ماهی ششصد هزار تومان، هفتصد هزار تومان، زیر یک تومان، چهار – پنجتا بچه و زندگی دارند. اصلاً اینها نمیفهمند شما چه میگویید؟ شما هم نمیفهمید اینها چه میگویند؟ توجیه قانونی برایش هست. خب باشد. قانونت را درست کن. دوستانی که کار پیگیری حقوقی دارند گفتند خلاف قانون موجود هم هست، یعنی قانون موجود هم این را اجازه نمیدهد. میگویند فلانجا چند هزار میلیارد اختلاس شده آن کجا، این چند میلیارد کجا؟ آن را باید کوبید این را هم باید کوبید. باز آن با این فرق میکند آن دزدی است. این را شما به عنوان یک حقوقی قانونی میخواهید بگیرید میگویید حقمان است! یعنی چه ماهی صد میلیون حقتان است؟ چه غلطی میکنید؟ وامهای میلیاردی، بعد به مردم وام میلیاردی 20- 30 درصد میدهند بعد برای خودشان احتیاط میکنند یک درصد برمیدارند. احتیاط شرع چی؟ مال مفت است. به نظرم مثل این که سیستم در این 7- 8 سال چیزی به عنوان نظارت نداشته است! نظارت بر بانکها، نظارت بر بیمهها، نظارت بر آنجاهایی که پول انبوه است، نظارت بر حقوقها، خیلی چیز عجیبی است. اینها یا بیکفایتی است یا بیعدالتی است یا هر دویش. حتماً باید اصلاح کنند و الا اینها شروع فساد و انحراف است. اموال نجومی هرکس هر غلطی کرده باید با او برخورد کنند. اگر قانون غلط است باید قانون را درست کنند و بعد اموال نامتعارف چیه؟ حتی اگر طبق قانون گرفتند دیگر از این بیشتر؟ حتی اگر طبق قانون این پولها رفته، آن قانون غلط بوده، این اموال باید برگردد.
سؤال: با توجه به مصاحبه آقای روحانی در صدا و سیما و اشاره به اشتغال و تورم و مقایسه آن با سالهای گذشته، ایشان با استناد به کدام مدارک این آمارها را دادند؟
جواب استاد: برای چه از من میپرسید؟
سؤال: آیا در کشور، مشکل اشتغال و تورم و گرانی و بیکاری نیست؟
جواب استاد: ظاهراً که نیست!
سؤال: آیا برخورد با مفاسد اقتصادی کار سختی است؟
جواب استاد: بله.
سؤال: چرا اسامی مفسدین نباید منتشر شود؟ از توصیههای رهبری عبور دولت از جناحبندیها در مسائل سیاسی بود علائق اعضای دولت به جناح سیاسی اشکالی ندارد اما دولت و اعضای آن نباید جناحی بشوند. موانع خاصی از جمله آقای روحانی... خب این که سؤال نیست! بعد فرمودند که واکنش فلان نماینده مجلس به فلان قضیه آیا آب در هاونگ کوبیدن نیست؟
سؤال: چرا قبل از اسلام، همچون خوارج نداریم؟
چرا تیپ خوارجی همیشه بوده و هست و خواهد بود. حضرت امیر(ع) فرمودند یکی از این خوارج من را ترور کرد راه نیفتید بروید هرچه خوارج است بزنید و لتوپار کنید این یک طرز فکر و یک انحراف فکری است. خوارج هنوز در پشت پدران و شکم مادرانشان هستند بعدها هم میآیند این قضیه تمام نمیشود. این یک سبک شخصیتی است که باید تربیت شوند. مسئله شخص نیست. همه جای دنیا، شرق دنیا، غرب دنیا، همه جای دنیا این تیپ خوارجی هست.
سؤال: خدا میفرماید هرکس تقوا پیدا کند خداوند او را هدایت میدهد. آیا هدایت خدا در شرایط بحرانی نیست؟
جواب استاد: میگوید مگر نمیگویید این خوارج اینقدر نماز و دعا میخواندند، مگر قرآن نمیگوید هرکس اهل تقوا باشد خدا هدایتش میکند چرا اینها هدایت نشدند؟ این خیلی سؤال مهمی است. تفاوت است بین تقوا و هدایت با مقدسمآبی. این که هرکس زیادتر نماز و روزه و عبادت میکند معنایش این نیست که این مؤمنتر است. بخشی روی عادت است. بخشی اتفاقاً یک نوع جاهطلبی است. بخشی از اینها که عبادات اضافی میکنند از خدا طلبکار میشوند. یک وقتی در خیابان راه میرود میگوید چندتا فرشته الآن هستند یک وقت زیر دست و پای من له نشوند! همین که حضرت امیر(ع) میگوید: خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ، راه بهشت باز است. آن بد است. نمونه اصلیاش خود شیطان است که میگویند شش هزار سال عبادت کرده، ولی خدا یک دستور به او داد، گفت نه. گفت جلوی آدم سجده کن. گفت من جلوی خودت چاکرتم، جلوی تو شش هزار سال سجده کردم شش هزار سال دیگر هم میکنم. این مرتیکه کیه که من باید جلوی او سجده کنم؟
سؤال: در مورد انتخابات آینده چه پیشبینیای میکنید؟ در مورد ترامپ، پوتین، با وجود ترامپ چه پیشبینی میکنید؟
جواب استاد: من پیشبینی نمیکنم! اصلاً ترامپ پیشبینیپذیر نیست این هم یک موجود و جانور عجیبی است. یک مرتبه ممکن است به هر طرفی لگد بکوباند. اگر به بعضی از حرفهایش عمل کند انشاءالله آمریکا تمام میشود. بعضی حرفهای را اگر عمل کند آمریکا را به آتش میکشاند به بعضی حرفهایش اگر عمل کند دنیا را به آتش میکشاند، بعضیها را اگر عمل کند خودش را به آتش میکشاند. ما نمیدانیم چه میشود، هندوانه سربسته است.
سؤال: گفتید اگر در صفین معاویه کشته میشد تمدن اسلامی و مسیر تاریخ عوض میشد. به نظر قرآن این حرف، خالی از ابهام نیست چون همیشه حق و باطل در جنگ بوده و خواهند بود، زیرا که شیطان...
جواب استاد: من نگفتم که اگر امیرالمؤمنین(ع) پیروز میشد و معاویه شکست میخورد دیگر شیطان تعطیلات میرفت. نگفتم نبرد و حق و باطل نبود، بله حق و باطل و وسوسه شیطانی تا آخر هست. گفتم حکومت دست امیرالمؤمنین(ع) بود، رهبری تمدن جهانی یک رهبری صالحی بود و سرنوشت جهان تغییر میکرد نگفتم دیگر وسوسهای نخواهد بود.
سؤال: امام علی(ع) چرا یا هر حق دیگری شناخته نمیشود مگر به حضور باطل؟ این حرف چقدر درست است؟
جواب استاد: بله، البته تا باطل را نبینی حق را هم درست نمیتوانی بشناسی. درست است ولی معنیاش این نیست که باطل خوب است.
سؤال: لطفاً نظر خود را در مورد محل سجده افراد بر پیشانی توضیح دهید.
جواب استاد: روی پیشانیهایتان سجده کنید.
سؤال: چرا فردی که جوان است چنان جای مُهر بر پیشانی دارد که گویا صدها سال در حال سجده بوده ولی افراد پیرمرد سالهاست سجده کردند و اثری ندارند؟
جواب استاد: شما برو یک استکان بردار من بهت میگویم چه کار کن!
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی